نظریات روز برنامه ریزی برای شهر در ایران از کدام سیما سخن می گویند و مدیریت شهری تهران به دنبال کدام سیمای شهری است؟
میزان مداخله مدیریت شهری در شهر را می توان متاثر از نظریه های برنامه ریزی برای شهر در سه دسته کلی خلاصه کرد:
- عدم مداخله به معنای پیروی محض از سیاست بازار آزاد.
- برنامه ریزی به عنوان جایگزین بازار و کنترل همه تحولات که درواقع در نقطه مقابل نوع اول است.
- مجاز بودن اقلی از مداخله در حیطه ای که بازار آزاد صلاحیت تدبیر آن را ندارد.
در نوع اول، هیچ کنترلی وجود ندارد و سودآوری معیار مطلوب است و شهر مطلقا غیر منتظره. گسیختگی و آشفتگی منظر و فقدان نظام روشن در سازمان فضایی مشخصه این نوع شهر است. در نوع دوم از مداخله، میزان دخالت، حداکثری است و چیزی به دست تصادف سپرده نمی شود و شهر کاملا منتظره است. در مورد نوع سوم به نظر می رسد امروزه به طور کلی در حوزه نظر، درباره مقبولیت اقلی بودن دخالت و مردود بودن برخورد حداکثری در شهر وفاق نسبی وجود داشته باشد و مسئولان هم در این باره به صورت لسانی درباره مبانی آن همدلی نشان می دهند. درباره دلایل آن هم به طور خلاصه می توان به روح زمانه و حق انتخاب از میان نظام های متفاوت و مجموعه ارزش های متفاوت برای انسان این عصر اشاره کرد..
اما تناقض مشهودی در اینباره در کشور ما وجود دارد که دامنه آن به ساحت سیمای شهری هم کشیده می شود. در ایران علیرغم پذیرش انتخاب به عنوان یک حق در ساز و کار اداره شهر از جمله از راه ایجاد پارلمان شهری و …، در موقع تدقیق موضوع و تعیین ساحت و میزان مداخله مبتنی بر حق که از نوع حداقلی است، به طور واضح گرایش زیادی در مدیریت شهری به سمت تبدیل این نوع از مداخله به نوع حداکثری دیده می شود، گویی که هر اندیشه تکثرپذیری که وارد ساز و کار مدیریت می شود در نهایت به گونه ای به صورت دستورالعمل اجرایی در می آید که طعم تکثرگریزی به خود می گیرد (تصویر 1). به نظر می رسد دلایل تاریخی این گرایش خودآگاه یا ناخودآگاه را می توان ناشی از امتزاج دو پایه فرهنگی ایران معاصر به شرح ذیل توضیح داد:
ما همچنان میراث بر جهان بینی دوران سنت هستیم. در جوامع سنّتی تصور بر این است که نظام حکومت یک «وضع طبیعی» دارد. وظیفه و تکلیف اشخاص این است که وضع طبیعی درست را تشخیص دهند و طبق آن عمل کنند. فکر عدم امکان و عدم جواز تغییر، همان تفکری است که هرجا پیدا شود «تکالیف» را بر مصالح و مفاسد واقعی دائمی مبتنی می کند. امروزه حاکمیت شهری ما نخواسته یا نتوانسته از بالانشینی چشم بپوشد و همچنان تکلیف گری می کند. در موضوع سیمای شهری تهران شاهد هستیم که سازمان زیباسازی شهرداری تهران که در حوزه عمل بهسازی و ساماندهی نما و منظر میدان بهارستان و خیابان انقلاب را در دستور کار خود داده و تابلوهای سر درب مغازه ها را بازپیرایی کرده از همین موضع تکلیف گری با سیمای شهر برخورد می کند و مجالی برای بروز تفاوت در نما به کاربری های متفاوت نمی دهد (تصویر 2).
مدرنیسمی که وارد ایران شد قرائتی حداکثری از مدرنیته ارائه می داد و به تبع آن شهر مدرن معاصر می بایست محیطی باشد تقریبا قابل پیش بینی که همهچیز در آن تعمدا منتظره است. فقدان غیر-منتظرگی به این دلیل است که شهر مدرن بهدقت برنامه ریزی شده تا بدون اینکه چیزی از قلم بیفتد، همه چیز سر جای خودش باشد. شهرسازی مدرن از زمان پیدایش، بر مبنای خردگرایی علمی، تمامیت گرایی، اقتدارگرایی، توسعه صنعتی و کمیت گرایی استوار گردید لذا سیمای شهری هم از همین قبیل خواهد بود. اما تجربه تاریخی نشان داده که این رویکرد به دلیل حداکثری بودن تقریبا در هیچ جایی قرین توفیق نبوده و خروجی آن جز بروز تنش در منظر شهر نیست. در نمونه موردی تهران، نادیدهگرفتن زمینه و حق انتخاب از سویی و فشار بازار و نیز اتکای مدیریت شهری بر درآمد برآمده از فروش تراکم از سوی دیگر، سیمای شهر را رو به آشفتگی می برد (تصویر 3).
به نظر می رسد سازگاری بخشهایی از سنت ما در تلازم با قرائت تمامیت خواه مدرنیسم وارداتی که با زمینه در تناقض جدی است در کنار کالایی شدن ساختمان، مسیر دشواری را پیش روی سیمای شهر ایرانی قرار داده است. شاید خروج از این وضعیت مستلزم تمرین حق مداری در حوزه سیما و پذیرش تکثر و در نتیجه تجدید نظر در اسناد مدیریت شهری تمامیت خواه باشد.