میزان مداخلات کالبدی و برنامه ریزی فضایی از پیش تعیین شده چه نسبتی با موفقیت فضاهای عمومی شهر دارد و تا چه حدی بر میزان زندگی اجتماعی جاری در آنها تاثیر می گذارد؟ فضای عمومی به عنوان یکی از فضاهای اساسی مورد نیاز بشر در طول تاریخ شکل های متنوعی داشته و عملکرد های مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و …. ماهیت چندگانه و متلونی را برای فضای عمومی رقم زده است. به همین ترتیب شکل گیری و جانمایی، مدیریت، طراحی و برنامه ریزی فضاهای عمومی در مبانی نظری و عرصه عملی به شکل ها و دستورالعمل های مختلفی مورد توجه واقع شده است.
این در حالی است که در شهر تهران برخی از فضاهای عمومی نظیر میدان ولیعصر با مدیریت و طراحی کالبدی به شدت برنامه ریزی شده و دقیق از عملکرد اجتماعی موفقی برخوردار نیستند و علی رغم همه تمهیدات اندیشیده شده تنها در مواقع و شرایطی خاص شاهد شکل گیری روابط اجتماعی در آنها هستیم و در نقطه مقابل اماکنی با مدیریت و طراحی کمینه نظیر جلوخان تئاتر شهر وجود دارند که در طول سالیان بستری مناسب برای بروز حیات اجتماعی ساکنان در طول تاریخ شهر تهران بوده اند.
برخی از صاحب نظران طرفدار رویکرد طراحی دقیق و مدیریت برنامه ریزی شده فضاهای عمومی بوده و معتقدند این مساله منجر به پاسخ دهی نسبتا مشابه مخاطبان به فضا شده و پیوند موقتی میان افراد ایجاد خواهد کرد. در پی این نگرش معیارهای کالبدی و عملکردی چون مجهز بودن به خدمات و مبلمان شهری، لبه های جذاب و پرتحرک، دسترسی فیزیکی و بصری افراد به فضا، چندعملکردی بودن، وجود مقاصد جذاب، فراغتی بودن و… به عنوان معیارهای سنجش موفقیت فضا مطرح شده است.
در نقطه مقابل طرفداران ایده شکل گیری خودجوش زندگی شهری معتقدند ثبت ریتم زندگی روزمره در فضاهای عمومی و جمعی در الگویی مشخص غیرممکن است و هیچ الگو و ساختار کالبدی و شیوه مدیریتی معینی برای خلق فضاهای عمومی وجود ندارد. از این رو در طراحی یک فضای عمومی اگرچه پیکربندی ها یا رویدادهای جدید ممکن است ظرفیت ها، ریتم ها و هزینه های جدید را ایجاد کرده و برخی از کاربردهای جدید و کاربران را محدود یا تسهیل کند، اما در مورد اینکه دقیقا – در صورت بروز هر چیز – ظهور یا تثبیت می شود، اطمینان وجود ندارد.
تفاوت در نگرش های مذکور ناشی از نگاه و رویکرد متفاوت نسبت به مساله فضا است. در رویکرد نخست فضا به مثابه امری ساختنی مطرح است که ایجاد کالبد مناسب نظیر کفسازی و مبلمان و رویدادهای برنامه ریزی شده در آن عامل اصلی حضور و شکل گیری تعاملات اجتماعی می باشد. نتیجه این امر کاربرد فضا به عنوان ابزار و عامل برای شکل گیری تعاملات اجتماعی و نظم اجتماعی مطلوب برنامه ریزان شهری است که همگنی فضا و شرطی شدن عمل انسان را در پی داشته و موفقیت مقطعی و منوط به رویدادهای خارجی را در فضاهای عمومی از نتایج آن است. در نقطه مقابل فضا به عنوان امری رابطه ای و زمینه ای منفعل و صرفا موجود مطرح است که از کمترین نقش در شکل گیری تعاملات برخوردار است. چنین رویکردی بدون تعریف معیارها و شرط کافی فضا را به امری سیال و ذهنی محدود می سازد.
بخشی نگری حاکم در هر دو دیدگاه مذکور به دلیل بیتوجهی به ماهیت عامل-مولد فضا نتیجه بخش نخواهد بود زیرا شکل گیری روابط را یا مشروط به کالبد مناسب و یا آزاد از قیود کالبدی در نظر می گیرد. این در حالی است که ابعاد کالبدی فضا و ابعاد معنایی برآمده از ویژگی های اجتماعی آن درهم تنیده بوده و قابل جداسازی در رابطه ای علی و معلولی نمی باشد. یک فضای عمومی موفق حاصل فعالیت، عملکرد، تجربه و ادراک مخاطبان در طول زمان بوده و در نتیجه نیروهای بستر، زمینه و نیازهای مخاطب در قالب ساختاری اجتماعی- مکانی پدید می آید.
عملکرد مناسب برنامه ریزان و مدیران شهری برای موفقیت بیشتر فضاهای عموم باید فراتر از بهینه سازی کالبدی صرف بوده و باتوجه کافی به زمینه های تاریخی، کارکردی و انسانی فضا همراه باشد. در این شرایط شهروندان به صورت مستقیم با بودن در فضا و تجربه آن، در پدید آمدن فضا و استمرار نقش اجتماعی آن نقش داشته و فضای عمومی بهعنوان مخزن خاطرات جمعی و اقدامات فرهنگی و امری دیالکتیکی شکل خواهد یافت. در چنین نگاهی اقدامات کالبدی فراتر از میزان خود، بر مبنای محتوا و داشته های پیشین فضا شکل گرفته و استفاده روزمره، تعامل و احساس تعلق محلی را به همراه خواهد داشت.