سعید فلاحفر، هنرمند حوزه تجسمی در یادداشتی که در اختیار پایگاه خبری اسکان نيوز قرار داد، نوشت: این تیتری نیست که بتوان به راحتی از کنار آن گذشت. به ویژه این که برای دهمین بار تکرار شده است. تردیدی نیست که این رویداد اگرچه بیشتر در صفحات فرهنگی و اخبار هنری رسانهها منعکس میشود، اما بیشتر فعالیتی تجاری ـ اقتصادی محسوب میشود و معمولا با ارقامی نجومی موجبات تعجب عموم مردم را ـ که کمتر از هنر و اقتصاد هنر شناخت دارند ـ فراهم میکند. حراج تهران؛ تجارت فرهنگی، اقتصاد هنر و یا هر چیزی که باشد، پدیده جدید و قابل تاملی است.
ایرانیها با باوری دیرین و تجربی، معمولا به سادگی نمیپذیرند که هنر و ثروت به یک تقاطع و نقطه مشترک برسند. یا به عبارتی کسانی که سررشتهای از هنر دارند به پولهای هنگفت دست پیدا کنند و صاحبان ثروتهای افسانهای اقبالی به فرهنگ و هنر نشان دهند. اندک نمونههای تاریخی این پیوند هم نتوانسته است این سوءتفاهم را برطرف کند. شاید این اولین موضوع اجتماعی مرتبط با حراج تهران و یا احتمالا حراجهای مشابه باشد. بنابراین میتوان نتیجه گرفت؛ حراج تهران موجب بروز اجتماعی طبقه تازهای شده است که کمی قبلتر شکل گرفته بود ولی بنا به مقتضیاتی، پیش از این رویداد همچنان پردهنشین بود. طبقهای که به کلی با طبقه بالادست و طبقه متوسط پیش از خود متفاوت مینماید و با استفاده از منابع مالی خاص و ارتباطات خاص توانسته است نوعی گردش مالی نسبتا مهم و جدید را به بهانه آثار هنری ترتیب دهد.
طبقه نورسیده (یا گاهی نوکیسه) که با فروکش نسبی تب دور دور با خودروهای لوکس، راه تازهای برای هزینه کردن پیدا کرده و از شرکت در حراج به عنوان فعالیتی جذاب لذت میبرد. خواه این بازی جذاب و خرید و فروش های ظاهرا هنری؛ برای تزئین خانههای مجلل و لذت کلکسیونرها باشد، خواه برای سرمایهگذاری و پولشوئی. اعضا اصلی این طبقه که از میان ساختار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی سالهای پس از جنگ کمکم سر بلند کردهاند، به واسطه الزامات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، ایدئولوژیک و… هنوز هم مصلحت خود را در ناشناسی و پردهنشینی میدانند.
بنابراین از تجارتی که بینام و نشان انجام میشود، استقبال کردهاند. تجارتی که شیوه اداره آن میتواند هر نوع رابطه ثروت و قدرت و سیاست و… را از رسانهها و افکار عمومی مخفی نگاه میدارد و مبتلایانش را از هر انگشت اتهامی دور میکند. در این بازار؛ نه از فروشنده نشانی هست، نه از خریدار و نه حتی از چگونگی حمایت و ورود نهادهای دولتی و اقتصادی بزرگ. این پنهانی برای این طبقه نوظهور از اهمیت خاصی برخوردار بوده و برایشان امنیت آفرین خواهد بود. قطعا شکلگیری و ابراز یک طبقه جدید و تاثیرگذار در امور مهم کشوری و اقتصادی، موضوعی نیست که جامعه شناسان و متخصصان علوم اجتماعی ـ چنانکه تا به حال کردهاند ـ به راحتی از کنار آن عبور کنند.
نمیتوان منکر اهمیت این نکته شد که؛ اگرچه حراج و حراج تهران؛ اتفاقی تجاری و اقتصادی است و تابع الزامات بازرگانی، اما از آنجا که این تجارت تحت عنوان و به واسطه آثار هنری صورت میگیرد، بیتاثیر در هنر نخواهد بود. هنرمندان و مخاطبان، خواه یا ناخواه تحت تاثیر توجهات وسیع به آثار حراج و ارقام نجومی آن قرار میگیرند و اغلب این تاثیرات ـ به دلیل ناآشنایی هنرمندان و عموم مردم با سازوکار حراج ـ موجب اختلافات و سوتفاهمات بنیادی میشود. تا جایی که مجموعههای عرضه شده در حراج، به شدت عملکرد خود را مستقیم و غیرمستقیم بر سلیقه، اندیشه و اقتصاد خرد هنر و… تحمیل میکند. این بخش هم متاسفانه به دلایل متعددی، از جمله بعضی منافع شخصی و صنفی، تجاهل و ناآگاهی و…، در ده دوره گذشته به درستی بررسی نشده و یا حداقل برای هنرمندان، مدیران هنری، دلالهای کوچکتر و مخاطبان هنر تبیین نشده است. چرا با آگاهی از این تاثیرات مخاطره آمیز، قریب به اتفاق مدیران بالایی حراج و نهادهای دولتی اصرار دارند این رویداد را نماد اقتصاد هنر معرفی کنند؟
اگر چه در عرف و قوانین، محدودیتی در سود وجود ندارد و همه چیز صرفا مشروط به رضایت طرفین شده است اما به لحاظ شرعی محدودیتهایی برای سود تجارت وجود دارد. علاوه بر اصل «آزادی اقتصاد در اسلام» معمولا قیودی مثل رعایت انصاف و پرهیز از اجحاف و… هم ذکر میشود. آنچه تا کنون صراحتا به بحث گذاشته نشده این است که آیا حراج تهران ـ و اصولا ساختار حراج، مشابه بازارهای غربی ـ شامل اقتصاد و تجارت اسلامی میشود و یا خیر؟ و آیا سود حاصل از آن مطابق اصول فقهی هست یا نه؟ البته آنچه در حکومت اسلامی اتفاق میافتد برای امت اسلامی حجت است، اما این حجت برای اهل تشخیص کفایت نمیکند و نیاز به حکم شرعی دارد. به عنوان مثال حراج تهران به نیابت از فروشنده، قیمت پایه اثری را هشتصد میلیون تومان برآورد کرده بود که نهایتا در رقابت حراج به یک میلیارد و دویست میلیون تومان چکش خورد. آیا این شیوه قیمتگذاری منافاتی با آموزههای اسلامی دارد یا خیر؟ آیا مشمول اخلال در بازار و اقتصاد میشود یا خیر؟ آیا این مدل اقتصادی شایسته جامعه اسلامی هست یا نه؟ موضوعی که نیاز به بحث فقهی و اخلاقی و ورود مستقیم علما مذهبی دارد.
سرانجام این که نظام خطرپذیری برای سود و زیان این نوع تجارت و یا چگونگی گردش این حجم مالی چه عواقب اقتصادی مثبت و منفی موثری میتواند داشته باشد؟ تا چه حد میتواند به ناآرامی روانی جامعه، برهم زدن تعادل و آرامش بازارهای اقتصادی، ایجاد فرصت برای فسادهای اقتصادی و… و یا تولید ثروت ملی، رونق اقتصادی، بهرهمندی طبقه هنرمند از مزایا اقتصادی و… منجر شود؟ چه نسبتی بین واقعیات و نمایش بیرونی این تجارت و تاثیرات روانی آن بر بازار وجود دارد؟ و سئوالات مشابه دیگری که مستلزم اهتمام پژوهشگران و متخصصین علوم اقتصادی است و تا کنون دور از القائات موجود، چندان که باید مورد توجه دقیق و حرفهای قرار نگرفته است.
در مجموع حراج تهران با نسبتی که با اقتصاد، تجارت، سیاست، هنر، جامعه، تاریخ، فرهنگ و… دارد، به ویژه که اخیرا به عنوان الگو توسعه اقتصاد هنر، به زادوولد پرداخته، بستر مهمی است برای بررسی از منظر علوم مختلف که متاسفانه در چند سال گذشته قربانی اعجابها و شگفتیهای ظاهری و یا نکات حاشیهای و انحرافی آن شده است.