پایگاه تحلیلی - خبری نظرآنلاین

رسانه راهبردی - انتقادی پژوهشکده نظر

پ را به خاطر بسپار، پلیکان مُردنیست!

چکیده: «پ مثل پلیکان» به عنوان یکی از اولین فیلم‌های مستند - داستانی تاریخ سینمای ایران، مصداقی موجه برای تأییدِ تحلیل فوق از سینمای کیمیاوی است.

پرویز کیمیاوی،کارگردان، فیلمنامه‌‌نویس و تدوین‌گر ایرانی است که بنا به نظر برخی از صاحب‌نظران سینمائی، همراه سهراب شهیدثالث و عباس کیارستمی، از چهره‌های برجستۀ مینیمالیست در سینمای ایران به شمار می‌آید. کیمیاوی در تمام آثار خود و به کمک استفاده از تمهیدات مختلف روایی و استراتژی‌های متنوع تدوینی، راه‌های متعددی برای دیدن زندگی‌های سخت، چشم‌اندازهای بیابانی و خرابه‌های پراکنده پیشنهاد می‌کند که این مهم از اولین اثر او قابل مشاهده و مطالعه است. در فیلم‌های او، نوعی حسرت از خُسران فرهنگ‌ها، شخصیت‌ها و جهان‌های گمشده یا فراموش‌شده وجود دارد که بازتاب گفتمان بومی‌گرایی و ضداستعماری غالب بر فضای روشنفکری ایران در دهه‌های ۳۰، ۴۰ و ۵۰ خورشیدی و ایدۀ بازگشت به خویشتن و اصالت‌جویی است. این ویژگی باعث می‌شود تا کیمیاوی، بنیان‌گذار نگاه پادسینمائی ویژه‌ای در ایران باشد.

«پ مثل پلیکان» به عنوان یکی از اولین فیلم‌های مستند_داستانی تاریخ سینمای ایران، مصداقی موجه برای تأییدِ تحلیل فوق از سینمای کیمیاوی است. در این فیلم، علی رغم واقعی‌بودن اشخاص و حوادث، نحوۀ پرداخت کارگردان به قصه، به گونه‌ای مشابه فیلم‌های داستانی صورت گرفته و بیننده را با خود به درون فضای زندگی و روحیات شخصیت اصلی و مواجهۀ وی با جهان خارج از خود می‌کشاند.

پ را به خاطر بسپار، پلیکان مُردنیست!

داستانِ پ مثل پلیکان، قصۀ آقا سید میرزا، پیرمرد شوریده‌حال اهل طبس با پرنده‌ای مهاجر در سرزمینی خشک است. آقا سید میرزا فرد غریبی است که توانایی شعر سرودن دارد اما نمی‌تواند با افراد جامعۀ کوچکش ارتباط برقرار کند. او چهل سال است که در خرابه‌های ارگ طبس زندگی کرده و انتظار می‌کشد. مردم او را دیوانه خوانده و کودکان منطقه آزارش می‌دهند. آقا سید میرزا دیوانه‌بودن خود را منکر شده و ادعا می‌کند که این مردم طبس هستند که او را دیوانه خطاب می‌کنند. در عین حال، سید میرزا هر روز به همان کودکانی که او را مسخره می‌کنند، حروف الفبا یاد می‌دهد. او سعی می‌کند تا حروف الفبا را همراه با بیان آن‌ها با استفاده از حرکات بدنی نیز تصویر کند. هنگامی که او به حرف پ می‌رسد، دست‌هایش را از دو طرف باز کرده و شمایلی مسیح‌گونه به خود می‌گیرد تا کلیت وجودش شبیه حرف پ شود. بعد از این، دوباره کودکان به او سنگ زده و آزارش می‌دهند تا اینکه تنها یک کودک باقی می‌ماند. پسر در گفتگویی کوتاه با او، ادعا می‌کند که چیزی نرم، سفید و خنک دیده است: یک پلیکان. پسر اظهار می‌کند که پلیکان به باغ گلشن طبس آمده است. سید میرزا ابتدا دعوت پسر را رد کرده و علاقه‌ای به خارج‌شدن از ارگ طبس که چهل سال درون آن مانده ندارد اما به هر ترتیب می‌پذیرد. فردای آن روز، سید میرزا خود را برای دیداری مهم حاضر می‌کند. ژولیدگی‌ها و آشفتگی‌هایش را سروسامان داده و سر تراشیده و ریش اصلاح کرده و با جامه‌ای سراپا سفید، آماده دیدار با پلیکان در باغ گلشن می‌شود. پسر با کالسکه‌ای به دنبال سید میرزا می‌آید. پیرمرد کالسکه‌چی کر و لال است. آن‌ها با طی مسیری در کویر داغ به باغ گلشن می‌رسند. پیرمرد به محض ورود به باغ، پلیکان سفید و بزرگی را در آب مشاهده کرده و بی‌معطلی پا به داخل حوض می‌گذارد. در پایان پیرمرد که بعد از چهل سال به دیدار پلیکان آمده، در همان حوض غرق شده و هم‌زمان با آن تصاویری از فروریختن دیوارهای ارگ طبس که محل اقامت چهل‌سالۀ او بوده، نمایش داده می‌شود.

داستان این فیلم، بسیار غریب و ویژه است. داستانی که بر کاراکتری منحصر به فرد بنا شده که ما به ازایی آشکار نداشته و آن را از کلیشه‌های قراردادی سینمای فیلم فارسی که همواره استوار بر استفاده از تیپ‌های آشنا برای مخاطبین بوده، می‌رهاند. پرویز کیمیاوی در مورد شخصیت آقا سید میرزا می‌گوید:

این‌جور آدم‌ها استثتایی نیستند. اجتماع هست که این‌ها را مستثنی کرده، یعنی دور انداخته از اجتماع. منزوی کرده. خودشان استثنایی نیستند. استثنایی شده‌اند. از اول استثنایی نبوده‌اند (گرشاسبی، ۱۳۷۵: ۱۸۷).

تأکید کیمیاوی بر پردازش کاراکتری استثنایی میان تیپ‌های قراردادی، یکی از دلایل آشکار تفاوت این فیلم و منش داستانی‌اش است. در این اثر، چندین نشانه قرار داده شده که  برای مخاطب ایجاد سؤال کرده و او را دعوت به تفکر می‌کند. نشانه‌های اصلی این فیلم عبارتند از: پلیکان، ارگ طبس، حروف الفبا، پسر، باغ گلشن.

پلیکان در این فیلم، نشانه‌ای از نجات و بهشت برای آقا سید میرزا است. او واجد ویژگی‌هایی است که همواره در زندگی سید میرزا غایب بوده و وصل‌شدن به او می‌تواند کامل‌کنندۀ شخصیت غریب میرزا باشد. نرمی پلیکان در برابر سختی زندگی، سفیدی او در برابر تیرگی شرایط و خنکی او در برابر گرمای کُشنده، بدل به گزاره‌هایی معنادار و تمثیلی می‌شوند. استفاده از چنین تمثیل‌هایی به فیلم ساحت پادسینمائی می‌بخشد چرا که عموماً در فیلم‌فارسی‌ها، استفاده از هر نشانه و نمادی که برای مخاطب سردرگمی ایجاد کند، باطل است.

ارگِ طبس، نشانه‌ای از حصاری است که چهل سال سیدمیرزا در آن محبوس مانده است. از طرفی این ارگ، پناهگاهی مطمئن برای سیدمیرزاست تا از اطرافیان جهنمی دور بماند. این نماد، زمانی گشوده می‌شود که سیدمیرزا در آب غرق شده و دیوارهای ارگ فرو می‌ریزد. تخریب ارگ، تداعی‌گر آزادی جسم و روح سیدمیرزا است.

حروفِ الفبا و تأکید بر انتخاب حروفی خاص از بین سی‌و‌سه حرف فارسی، ارتباطی معنادار میان کاراکتر سید میرزا و دیدگاه او به محیط پیرامونش می‌سازد. حمید گرشاسبی، منتقد سینما در این‌باره می‌نویسد:

«روایت در «پ مثل پلیکان» بر ساختار پازل‌‌گونه‌ای‌ از‌ همنشینی‌ اجزاء دربرگیرندۀ فیلم استوار است. ارتباط هرکدام از کلماتی که‌ آسید علی میرزا‌ برمی‌شمرد و اینکه چرا او این کلمات و حروف‌ را انتخاب می‌کند؛ وقتی معنا می‌یابد که‌ مانند‌ یک‌ پازل هر قطعه‌ را در کنار دیگری قرار دهیم. پیوند این قطعات_کلمات به‌ ظاهر‌ ناهمگون، به شکلی بدیع و موجز روایت را در این فیلم پی‌ می‌ریزد. برای روشن‌شدن موضوع  باید هر یک از آن‌ها را دوباره مرور کنیم. حروف و کلماتی که پیرمرد از آن‌ها‌ نام می‌برد، شامل‌ این‌ها است: الف مثل آسید علی میرزا، ب مثل بچه‌های بد طبس‌، د مثل‌ دیوانه‌، ک مثل کافر، چ مثل چهل سال تنهایی، ط مثل طبس و پ مثل پلیکان. کیمیاوی از هرکدام از این‌ کلمات‌ برای‌ خلق‌ شخصیت‌سازی، فضاسازی و آشکارگی زمان و مکان استفاده‌ می‌کند و هرکدام را به عنوان‌ یک‌ عنصر روایی به خدمت فیلم‌ می‌گیرد. راز ایجاز فیلم با کنار هم نـهادن آن‌ها آشکار می‌شود‌ و از‌ این طریق می‌توان به آنچه در قاب می‌گذرد، دست یافت» (همان: ۱۹۲).

پسر، نمادی از وصلِ عرفانی در این فیلم است. پسر با کالسکه‌ای، سید میرزا را از دوزخ به بهشت می‌برد و نوعی بشارت‌دهندۀ رهایی اوست. این نشانه، از نمادهای مذهبی غالب گرفته شده که در آن مسألۀ انتقال و وصل به معبود، کلیدی است.

به عنوان آخرین نشانۀ آشکار فیلم، می‌توان به باغ گلشن اشاره کرد. باغ گلشن که  میان دو کویر لوت و دشت کویر قرار گرفته، نمادی واضح از بهشت برای سیدمیرزاست. غرق‌شدن او در حوض آب باغ و همراه با پلیکان، به نوعی نشان‌گر تطهیر او از درد و رنج چهل‌ساله‌اش است. نکتۀ تکنیکی ویژه‌ای که در صحنۀ غرق‌شدن استفاده شده و به آن بیش از پیش، جلوه‌ای پادسینمائی می‌بخشد، حذف تمامی صداهای فیلم برای تأکید بر درک عروج پیرمرد است. حذف صداهای این جهانی و کارکرد سکوت، تأثیر این صحنه نمادین را چند برابر کرده است.

به هر ترتیب فیلم «پ مثل پلیکان» به عنوان یکی از تأثیرگذارترین و شاعرانه‌ترین آثار تاریخ سینمای ایران، توانست درک جدیدی از ترکیب غریب مواد مستند و داستانی به مخاطب ارائه داده و پایه‌هایی جسورانه برای پادسینمای ایرانی بسازد.

منبع:

گرشاسبی،حمید (۱۳۷۵). حرف پ را نشانۀ پرواز بگیر. مجلۀ نقد سینما. شماره ۸، ۱۹۵-۱۸۶.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *