زندگی پیاده در پایان دهۀ ۸۰ میلادی و با ظهور نظریه نوشهرسازی در مسائل شهری شروع به ظهور کرد. براساس این نظریه، مقیاس انسانی و زندگی او اساس کار شهرسازان قرار گرفت که متناسب با آن، (TOD (Transport Oriented Development یا توسعۀ حملونقل محور، به عنوان راهبرد نظریۀ نوشهرسازی در پاسخ به روابط حملونقل و پیاده ارائه شد. هدف نهایی TOD و اصلاحاتش، پسگرفتن خیابان از خودرو و تحویل آن به عابران پیاده و دوچرخه سوارهاست. به زبان آنچه که امروز مصطلح است، شهر را «انسانمحور» میکند.
براساس ۸ راهبرد، TOD روشی برای برنامهریزی حمل و نقل با محوریت زندگی پیاده بیان شده:
۱.ایجاد شبکه حمل و نقل عمومی شامل مترو، تراموا و شبکههای اتوبوسرانی
۲. تراکم بالا در هستههای مرکزی
۳. اختلاط کاربری یا Mixed use
۴. نفوذپذیری و اتصال شبکهها به هم
۵. یکپارچگی و اتصال فضایی
۶. تغییر کارکرد معابر و تبدیل به خیابانهای کامل (حمل و نقل عمومی، پیاده، دوچرخه، سواره)
۷. توجه به مد پیاده به عنوان مد اصلی در نظام حمل و نقل
۸. توجه به مد دوچرخه
اما آنچه در نقد راهبرد TOD مطرح است، این است که اصول 8 گانه برآمده از نگاه مهندسی و برنامهریزی شهری، زمینهساز بستری برای حضور پیاده در شهرند. مفهوم «زندگی پیاده» فراتر از نگاه مهندسی به موضوع حملونقل است که اساس آن وابسته به درک شهروندان از شهر است. براساس مفهوم زندگی پیاده، هدف حملونقل جابهجایی بین دو نقطه نخواهد بود؛ بلکه هدف حضور انسان در شهر و تقویت رابطه بین شهر و پیاده است که با توجه به آن برنامهریزی حمل و نقل با محوریت «زندگی پیاده» مستلزم بهرهگیری از رویکردی نوین در حوزۀ شهر در کنار راهبردهای مهندسی و برنامهریزی شهری است.