لویی آلتوسر، اندیشمند فرانسوی، بحثی دارد تحت این عنوان که برای خوانش متن، باید سکوتهای آن را خواند، یعنی آنچه متن از آن نمیگوید. با واژۀ «بافت فرسوده» نیز باید چنین رفتار کرد، یعنی از آنچه این مفهوم پنهان میکند پرسش کنیم.
بافت فرسوده چهار مقوله را پنهان میکند:
نخست آنکه این بافت نیست که فرسوده است، بلکه این کژکارکردی اقتصادی و روند فقیرسازی و طرد اجتماعی است که حاصلش فرسودگی کالبدی است.
دوم اینکه فرسودگی در بافت نیست بلکه فرایندی شهری است و در واقع اطلاق بافتفرسوده مانند نظریۀ فرهنگ فقر است که گریبان ساختار را از مسئولیت در فقر رها میکند و تقصیر را متوجه قربانیان آن یعنی فقرا میسازد،
مقولۀ سوم تحمیل استانداردهای طبقۀ متوسط بر تهیدستان است که در واقع میخواهد الگوی زیست آپارتمانی طبقۀ متوسط را بر فقرای شهری مسلط کند
در نهایت اصطلاح بافت فرسوده، الگویی از انباشت از طریق سلب مالکیت را در خود نهفته دارد؛ برچسب بافت فرسوده زده میشود تا با کاهش ارزش املاک، فرصتهای سوداگری فراهم شود، فرصتهایی که به مدد سازوکارهای نوسازی از جمله تراکم تشویقی، بیشتر تقویت میشود. الگوی انباشت از طریق سلب مالکیت شیوهای است در شهرهای سردستی که سرمایه به صورت مستمر تمایل دارد که فرایند تخریب و ساخت را تکرار کند. این الگو تنها یک مقولۀ سوداگرانۀ اقتصادی صرف نیست، بلکه روشی است برای برقراری سلطۀ طبقاتی از طریق تضعیف و زوال ساختارهای اجتماع محلی تهیدستان شهری و طبقۀ کارگر.